شمالغرب:کنترل هویت مردم «مترو»یی به دست دیگران افتاده است؛ یعنی، فرآیند تصمیمگیری در مورد منش و سلوک شخصی از جهان درونی افراد، به جهان بیرونی اشیاء و تصاویری که فرهنگ کالایی شده را در برگرفتهاند، نقل مکان کرده است.
░▒▓ قضیه
■ این همه غریبگی، نوبر است.
■ تجربه امروز زندگی در «مترو»، تجربه بدیعی است که حسابی جای کاوش و تحقیق دارد.
■ از افراد در انتظار رسیدن مترو که یک صندلی در میان، و نه کنار هم، روی صندلیهای سکوی ایستگاه جلوس میفرمایند، و مراقبند تا بیهوده با غریبه بغلی حرفی نشوند، تا جوانانی که روی صندلیهای مترو، بیاعتنا به دیگران، اغلب، سرگرم دنیای پرتنوع گوشی موبایل خود هستند، و دستفروشان «مترو»ای که واقعاً ورژن جدیدی از دستفروشی را با توانمندیها و قابلیتهای ویژه رو کردهاند، و بالاخره، مردمی که با سکوتی عجیب، کنار هم در راهروهای مترو میایستند، و با هم سخنی نمیگویند، و حتی اغلب جواب سلام دیگران را هم نمیدهند.
■ همه این تجربههای «مترو»یی، وضعیتهایی شدهاند که به نحوی مفرط و بیپرده و بیسابقه، بحرانهای عمیق زندگی روزمره را عیان میکنند، طوری که دیگر نمیشود آنها را دست کم گرفت، و با آنها مماشات کرد. این همه غریبگی، نوبر است.
■ فرهنگ، رفته رفته، معنای متعالی خود را از دست میدهد، و در جریان این زوال و سقوط، چیزی که ریموند ویلیامز به آن «انقلاب طولانی» میگوید، به «شفافیت شر» در عمق زندگی روزمره منتهی میشود. آن چه این سطح از واقعبینی منفی را اجتنابناپذیر میکند، ضرورتِ یافتن راه حل فوری برای برون رفت از این شبکه مسائل بحرانی شده است.
░▒▓ ریشهیابی قضیه
■ از اساس، دو تحول روی داده است تا وضع و حال مردم «مترو»یی به این شکل درآمده است؛ یکی کمرنگی هویتهای مبتنی بر سنت، عقل، و اخلاق؛ و دوم، تفصیل در حیطههای خُرد و ریز زندگی روزمره که پیشینه فرهنگ ملل، پرداخت مفصلی به آنها نداشته است و اغلب ملل جهان در آن حیطهها کم تجربه بودهاند؛ حیطههایی چون جنسیت، نژاد، قومیت، سن و سال و تمایلات جنسی، و دلمشغولیهای تکنیکی. از این قرار است که این حیطههای جدیداً تفصیل یافته مبتذل است و با در برخورد مدنی و متمدنانه با آنها نپخته و کمتجربه به نظر میرسیم.
■ هر دو گامی که طبقه متوسط شهری «مترو»یی پیموده تا به این نقطه برسد، جای بررسی مفصل دارد:
▌ گام اول: کمرنگی هویتهای مبتنی بر سنت، خرد و ارزش
■ هویت، در تصویر سروشیستی متداول در میان طبقه متوسط شهری تهران، تلقی سیال افراد از هویت شخصی خودشان است، که بارزترین ویژگیهایش، چند پارگی، ناپیوستگی و فرو ریختن مرزهای جدا کننده و از دست رفتن دقتهای پیشین برای زندگی درست است.
■ به اعتقاد اکسل هونت، چهره شاخص انستیتو تحقیقات اجتماعی فرانکفورت، یکی از ویژگیهای اساسی دورهی ما آن است که در این دوران، مفهوم «از قوه به فعل در آوردن خود» که لازمهاش داشتن «هدف و غایتی در زندگی» است، جای خود را به ایدۀ نیچهای «خودآفرینی مبتنی بر تجربه» داده است. به تعبیر هونت، در این دوره، عاملیتهای بشری، انسانهایی هستند که وقتی آزادیهای بالقوهشان، فارغ از قید و بندها و تمامی توقعات و الزامات هنجاری، به طور کامل از قوه به فعل در میآید که بتوانند در همهی زمانها به نحو خلاق تصور و تصاویر نوینی از هویت شخصی خویش بیافرینند. این قسم خودآفرینی با آزادی گزینش از گسترهی پردامنهی کالاها و تجربهها، اعم از انواع لباس و اقسام آرایش، موسیقی و جنگهای تلویزیونی و بیپروایی از قید و بندهای سنت یا عرف بروز و ظهور مییابد. عصر ما به انحناء مختلف دوران تفوق «ارضای نفس»، «لذت پرستی» یا «خود شیفتگی» است.
■ این گرایش به جانب پرسهزنی و چندپارگی و گسیختگی، با دو حیطه نهادی اقتصاد مصرفی سرمایهداری و ارتباطات تودهگیر همراه شده، و سامانه تاریخی بیسابقهای پدید آورده است که معضلی بسیار نیرومند و چند لایه به نظر میرسد.
■ این گسیختگی هویتی، در رنگ به رنگ شدن ساختارهای چندگانهی تعامل اجتماعی در محیطهای زندگی مدرن ریشه دارد؛ ابتدا شهر، و امروز، «دهکده جهانی». این هویت که از منابع درونی بیش از پیش تهی شده است، مستقیماً در تأثیرات صورتهای بیرونی و الغایی شکل میگیرد. از این قرار، این هویت بسیار قابل دستکاری و کنترل است. این منابع القایی مختلف، بویژه شامل کالاهای مصرفی، برنامههای رادیویی و تلویزیونی، و همچنین، فنآوریهای اطلاع رسانی میشوند.
■ منشأ تکوین هویت، دستخوش تحولی تاریخی گردیده است. منبع هویت، دیگر از درونیسازی و به هم آمیزی سنتهای پرپیشینه، خردمندیهای ژرفدامنه، و نقشهای اجتماعی کلان مایه نمیگیرد. هویت، اکنون، با دخل و تصرف شتابان و سطحی در کالاهای یک بار مصرف، انگارهها و تصاویر ذهنی و نیز فنونی حاصل میشود که هر کس به دلخواه از خزانهی عظیم فرهنگ مصرفی بر میگزیند و پس از یک بار مصرف، دور میاندازد. فرصتی برای درونیسازی منابع هویتساز نیست.
■ زوال مرکزیت هویتیابی اجتماعی و پیدایش هویت شخصی ناپایدار، شکننده و سیال که توسط فرآیندهای بازنمایی رسانهها و دیگر فنآوریها پاره پاره شده است. به تبع این وضع، مختل شدن یا از بین رفتن مناسبات اجتماعی و ابزاری شدن نقشهای اجتماعی برای مقاصد عملی بسیار موقتی است.
■ روند ابزاری شدن نقشهای اجتماعی و هویتهای شخصی، خود حکایت از افول نوع انسان در مقابل حاشیههای تکنولوژی دارد. به نظر میرسد نقشهای اجتماعی افراد، هر چه بیشتر خود را به مقاصد عملی یا مبادلات ابزاری تطبیق میدهند، بیشتر به تهدیدی علیه «اعتماد»، «اطمینان» و قواعد اخلاقی تبدیل میشوند و پایهی تعلقات و تعهدات اجتماعی را ویران میسازند. در بدترین وضع، «دورویی» که نه، «چندرویی» به سکهای رایج بدل میشود، و کسانی که چنین نیستند، سادهلوح، و قدری شیرینعقل به نظر میرسند.
■ این است، آن تحول تاریخی در ساخت و ساز هویت «مترو»یی. بر این اساس، به میزانی که مصرفگرایی و همچنین استعمال فناوریهای ارتباطات و اطلاعات، جای قالبهای پیشین هویتسازی را پر میکنند، نقشهای اجتماعی و هویتهای شخصی، کیفیت تعالی و فراموقعیتی خود را از دست میدهند و عملاً به ضمیمهی عملکردهای زودگذر کالاها و برنامهها تبدیل میشوند. این از این شاخه جستن به آن شاخه پریدن هویتی، موجب امتناع ارتباط در «مترو» میشود. اهالی «مترو»، نمیتوانند یکدیگر را درک و پیشبینی کنند، و از این رو ترجیح میدهند با هم حرفی نشوند.
■ همان طور که فردریک جیمسن تصریح دارد، افول «الگوهای ژرفانگر»، با قواعد اخلاقی که به نحو تاریخی واسطه تعامل انسانها بودهاند، به هیچ روی سازگاری ندارد. فرهنگ «سطحینگر» و «تنوعطلب» که تنوع فرهنگی را تنها از روی تفنن و به خاطر نفس تنوع مورد تأکید و تمجید قرار میدهد، پایبندی اخلاقی را ویران میکند، و واسطههای اعتماد در ارتباط رنگ میبازند.
■ فروپاشی فرآیندهای ثابت و مستمر تعیین هویت، باعث شده افراد در مقام فاعلان «زندگی موفق»، به صورت «خانه به دوشان» وانهاده و بیقراری در آیند که یکریز و لاینقطع، باید بر سر هویتهای متفاوت با هم جدل کنند، شاید «موفق» جلوه کنند. همین موضوع اخیر، خاستگاه اصلی دعاوی آخرالزمانی متفکرانی چون، ژان بودریار است که در یک جامعه پر از کالا، از انهدام انسان دم میزنند. جامعهای پر از کالا که حتی انسانها هم به کالا و نشانه تقلیل مییابند.
* در یک موشکافی دقیقتر...
■ به نظر میرسد که هویتهای سطحیتر مدرن، مانند هویتهای صنفی نظیر کارمندی و کارگری هم باعث حسن ارتباط افراد در «مترو» نیست.
■ در یک موشکافی دقیقتر، اگر چه نقشهای اجتماعی نظیر کارمندی و کارگری، همچنان به قوت خود باقیاند، این هویتها نیز دیگر اکنون مشمول مصرف کنندگی گردیدهاند که بیش از پیش، قالبها و حدود روابط و جهتگیریهای اجتماعی فرد را معین میکنند.
■ از این وخیمتر، استحالهی منابع تکوین هویت است؛ یعنی، زمانی که روابط ملموس و متکی به نقشهای اجتماعی تابع انگارههای بصری و ناملموس فرهنگ مصرفی مبتذل میگردند، هویت شخصی، از درون فرو میریزد.
■ خبر باز هم بدتر، بیرونی شدن کنترل هویت شخصی است. کنترل هویت مردم «مترو»یی به دست دیگران افتاده است؛ یعنی، فرآیند تصمیمگیری در مورد منش و سلوک شخصی از جهان درونی افراد، به جهان بیرونی اشیاء و تصاویری که فرهنگ کالایی شده را در برگرفتهاند، نقل مکان کرده است.
■ در نهایت، دگردیسی که متعاقب تغییرات مذکور روی میدهد، این است که دیگر «هویت شخصی» از جهان بیقرار بیرون احساس استقلال نمیکند، و اکنون، دیگر دیری است که دستگاههای دلالت درونی هویت را از بنیاد بر هم زدهاند. «هدایت شدن از جانب دیگری» اکنون، یکسره در خدمت مصرفگرایی، رسانهها و تبلیغات قرار میگیرد و شخصیت را در کام خود فرو میبرد.
■ ما به میزانی که هویت شخصی را از راه کرد و کارهای مصرف تعریف میکنیم، نسبتمان را با دیگران و با خود به میانجی کالا و بویژه شکلی که کالاها در قالب تصاویر و انگارهها به خود میگیرند در مییابیم. از این دیدگاه، فرهنگ تودهای سرانجام، سیل عظیم انگارهها و تصاویر خیالی حاضر و آماده را جانشین هم هویتیهای افراد با موضوعات و اشیاء اجتماعی «واقعی» میکند. تصاویر و انگارهها، مدلها و اسلوبهای باب روز و شیوهها و سبکهای زندگی مصنوع صنایع رسانهای منبع تصور افراد از خود و محمل درک خود از دیگران میگردند. هویتهای اجتماعی هم، جایشان را به کلکسیونهای مختلف از نسبتها و صفات خیالی میدهند، انگارههایی که از مجرای تلویزیون، فیلمهای سینمایی، نشریههای پر تیراژ ادواری، تبلیغات وسیع و سایر کالاهای فرهنگی مصرف میشوند.
■ بدین قرار، هویتها دیگر در قید تصدیق و کنترل گروهبندیهای اجتماعی نیستند، بلکه در قالب کالاهای از پیش ساخته و پرداخته در بازاری وسیع به انبوه مصرف کنندگانی عرضه میشوند که به اقتضای نیازها و خواهشهای شخصی خویش آنها را تهیه و از آن خود میکنند. فرهنگ مصرفی به صورت ابزار اصلی و اولیهی افراد برای برساختن خود در میآیند، و سبک و مد به عنوان منبع هویتهای بیوقفه در حال تغییر و بینهایت خصوصی شده وارد صحنه میشوند.
■ مردم خود را بر اساس انتخاب و مصرف خوراک، پوشاک، موسیقی، خودروها، جُنگهای تلویزیونی و دیگر انواع کالاها «بزک میکنند»، طی روندی که اکسل هونت بر آن «فرآیند افسانهوار شدن واقعیت» اطلاق میکند، که از آن طریق فرد جدا افتاده و مجزا از جمع مقلد چشم و گوش بستهی شیوههای زیستی میگردد که از پیش به دست رسانهها ساخته و پرداخته شدهاند.
■ تأثیرات انشقاقافزا و تشتتزای شکل کالایی بر روی هویت شخصی افراد یکپارچگی و تداوم احساس یگانگی با خود آنان را توأم با فرو رفتن نفس یا خود ایشان در کام ویژگیهای گسست آفرین فرهنگها تودهها دچار مسأله میکند.
■ با رونق بازار اجناس و کالاهای فرهنگی، بافتهای اجتماعی از هم میگسلند، و پایبندیهای اجتماعی که معنا و هویت بر طبق سنت در آنها قوام مییافتند سست میگردند، و به این ترتیب، فرد سرگشته و حیران در جهانی سرشار از پریشان خاطریهای ناشی از روندهای تجارت گستری رها میگردد.
■ هرچه اوضاع بر این منوال پیش رود، تکیه گاههای «هویت شخصی» در منزلتها، نقشها و نسبتهایی که دارای ساخت و اساس اجتماعیاند بیشتر سست میگردند و فرآیندهای تعریف «هویت شخصی» بیش از پیش وابسته به دخل و تصرف افراد در صفات منبعث از کالاها میشوند.
▌ گام دوم: تفصیل در حیطههای خردهریز و مبتذل
■ در سطح اول، هویتهای مبتنی بر سنت، عقل، و اخلاق کمرنگ شدند، و در سطح بعد، میتوان مشاهده کرد که فرهنگ مصرفی سطوح دونپایه و مبتذل زیست انسانی که در طول تاریخ، کمتر مورد توجه و تأمل بوده است را فربه میشوند؛ در سرتاسر حیطههای جنسیت، نژاد، قومیت، سن و سال، و تمایلات جنسی، هویتهای اجتماعی و فرهنگی نوینی تفصیل یافته و از هم متمایز شده است؛ جمعیت زنان مستقل، باشگاه جوانان اسکیتسوار، و انجمن بازنشستگان قبراق و سرحال.
■ برای نخستین بار در طول تاریخ است که «سبک زندگی» به موضوعی فینفسه و محوری تبدیل میشود و متکثر میگردد. این، در سایۀ جایگزینی فرهنگ متعالی با فرهنگ مصرفی است. فرهنگ مصرفی، امکانات بالقوهی پرشماری برای اظهار شیوهها و سبکهای شخصی پیش روی افراد نهاده است، که از آن میان، میتوانند برای بر ساختن سبک زندگی جدید، آنچه را میخواهند برگزینند، خواه آن هویت، سبکهای عرضه شده در بازارهای تجاری باشند و خواه برساختهای فردی.
■ آنچه این مجموعه را تکمیل میکند، پشتیبانی بازار از این فرآیند است. بازارهای بیش از پیش تفکیک شدهای ظهور میکنند که با اتخاذ راهبردهای گوناگون فروش، مصرفکنندگان مختلف را با سلیقههای شخصی متنوعشان هدف قرار میدهند. آنها به ابتذال هر چه بیشتر، رنگ منافع مالی را میزنند، و از این طریق باعث تمرکز بیسابقه تلاشها برای ابتذال هر چه بیشتر فرهنگ میشوند.
■ در دوران اقتصاد پسافوردی، تولید و مصرف انبوه، جایشان را به تنوع و گونهافزایی محصولات، بازاریابی هدفمند و گردش سریع کالا دادهاند. داشتن حق انتخاب و آزادی گزینش در کالاهای مصرفی و انبوه محصولات رسانهای، راه علاجی کاذب برای معضل واقعی فقدان قدرت و تأثیرگذاری افراد بر دنیای مدنی و متعالی محسوب میشود. افزون بر این، فردگرایی مصرفی تقلیدی سطحی و سایهای پریده رنگ، از فردباوری «اصیل» است که بر ارزشهای مبتنی بر پیشرفت و شایستگی درونی فردی استوار بود.
■ حق انتخاب و گزینش در مصرف، جایگزین رسمیت یافتن اجتماعی و مدنی راستین میگردد و آزادی را از طریق تنزل دادن آن به سطح مقولهی سلیقه مبدل به امری پیش پا افتاده میکند.
■ مصرفگرایی، به همان میزان که گزینش را با واداشتن افراد به پایبندی به ارزشهای مبتنی بر اوقات فراغت و سبک زندگی امری خصوصی میگرداند، جنبهی مدنی و متعالی امور را زایل میکند. مردم فعال مدنی را بدل به مصرفکنندگان میگرداند، و شهروندان را به تماشاگران تقلیل میدهد.
■ وانگهی، نظامی فرهنگی که در آن موفقیت اجتماعی بسته به معیارهای سبک و مدی باشد که به وسیلهی رسانهها و دیگر نهادهای صنفی تعیین و تنفیذ میشوند، ذاتاً زمینهساز پیدایش انواع گرایشها به همنوایی و همرنگی است. گر چه فرهنگ مصرفی در بسیاری موارد، بظاهر سرشار از تازگی و نوآوری مینماید، ولی صحیح آن است که گردش و جایگزینی ظاهراً سریع سبکها و کالاها، ساختارهای ثابت ملال را پنهان میکنند؛ هم ساختارهای زیربنایی پیشبینیپذیری که شالودههای روحیهی سرد طبقه متوسط شهری «مترو»یی را میسازد: اصالت «من» و خودبینی.
░▒▓ از یک دید وسیعتر...
■ از یک دید وسیعتر، ما بر لبۀ سقوط به یک ناکجاآباد منفی ایستادهایم، و برای ممانعت از غلطیدن به این «شفافیت شر»، ناگزیر از احیای یک فرهنگ متعالی توحیدی هستیم؛ فرهنگی که هوش و حواس ما را به سوی «آسمان» معطوف دارد و از «خودبینی» منصرف سازد. چنان که ابراهیم خلیل در آغاز دعوت از مردم میخواست که به آسمان نگاه کنند. اهالی «مترو» به آسمان نگاه نمیکنند. آسمانی که عظمت آن، ما را به کوچکی خود رهنمون میشود و ما را از اصالت «من» و خودبینی دور میکند.
■ ابراهیم خلیل میپرسد: چرا مردم به «آسمان» نگاه نمیکنند؟ این پرسش، آغاز احیای دیدگاه توحیدی است. این پرسش برای «مترو»نشینان مفهوم ویژهای دارد. آنها حتی به آسمان فکر هم نمیکنند.
■ ابراهیم عشقبرانگیز و دوستداشتنی، در طمأنینه و آرامش ژرف خویش، سراسر کائنات را جلوهگاه دید خویش قرار میدهد، و در همه، نشانه «مربوبیّت» و «مقهوریّت» و «مستقل نبودن» و «قائم به غیر بودن» میبیند. حسبنا الله...
■ ابراهیم خلیل عزیز، نخست، علائم و نشانههای مربوبیّت و مقهوریّت را در خویشتن مشاهده کرد، و در پی «ربّ» خویش برآمد؛ ستاره، سپس ماه، آنگاه خورشید جلب نظرش نمود؛ امّا طولی نکشید که با مشاهده علائم و نشانههای تغییر، حرکت و مسخّر بودن در همه آنها، دیدهاش از روی همه آنها لغزید، و با نفوذی عمیق در ما وراء جهان تغییر و حرکت، جهان ثابت و کامل و محیط و بیتغییر را کشف کرد؛ انّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ و الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما انَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (انعام/ ۷۵).
■ جهانی که انسان موحد میبیند، ماهیّت «آسمانی» و «متعالی» و «از اویی» دارد، به این معنی که واقعیّت جهان مساوی است با «از او بودن». واقعیّت و ماهیّت جهان، عین «از اویی» و عین صدور و عین تعلّق و عین ربط و عین اضافه به «او» است؛ و این است معنی و مفهوم «آفرینش» و اینکه جهان یکجا «مخلوق» خداوند است.
■ جهانی که جهانبینی توحیدی میبیند، علاوه بر اینکه ماهیّت «از اویی» دارد، ماهیّت «به سوی اویی» هم دارد، بلکه این دو از یکدیگر تفکیکناپذیرند.
■ نکته سوم که نتیجه دو نکته قبلی است، این که این جهان، جهانی «شاعر» است؛ علاوه بر قوانین سخت و جامد مادّی، یک سلسله قوانین دیگر نیز بر آن حاکم است که معنوی و از جنس «فلسفه عشق» است. ابراهیم، آن خلیلترین انسان تاریخ، با این قوانین، ماهرانه با جهان «کار میکند». این است که جهان و زمان، نسبت به نیکی و بدی انسان بیتفاوت نیست؛ آتش، به حمایت نیکان و حقجویان و حق پویان برمیخیزد و باطلگرایان را به دست نابودی میسپرد.
■ جهانی که جهانبینی توحیدی میشناسد، جهانی یکپارچه و نه پاره پاره است. این جهان، جهانی است که هیچ چیز در آن گم نمیشود. جهانی که در جهانبینی الهی ارائه میشود، یک کلّ تجزیهناپذیر است، همه اجزاء و ابعادش، مانند اعضا و اجزای یک پیکر، به یکدیگر پیوسته است و مجموعاً یک «واحد» را تشکیل میدهند.
■ انسان در این جهانبینی به حکم اینکه از یک جوهر ماورائی روحی برخوردار است، دارای اراده و آزادیای است که میتواند خود را از جبر محیط و جبر اجتماع و جبر طبیعت حیوانی خود تا حدود زیادی رها سازد و به همین دلیل مسئول خویش و جامعه خویش است؛ «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السّموات و الارض و لیکون من الموقنین ... قال یا قوم انی بریء ممّا تشرکون. انّی وجّهت وجهی للّذی فطر السّموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین.» (انعام/ ۷۵) (همراه با اقتباسهای آزاد از شهید مرتضی مطهری و رابرت دان).
■ هوالعلیم
انتهای پیام/
ندای انقلاب
انتهای پیام/
اخبار استان اردبیل را اینجا بخوانید



دیدگاههای ارسال شده ، پس ازتأیید توسط مدیر مسئول سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
پیامهایی که حاوی تهمت یا افترا باشد تائید نخواهد شد.
انتشار نظر به معنای تأیید از دید مسئول سایت نبوده و مسئولیت نظرات بر عهده نظردهنده است.
نظرات شما عزیزان:
برچسب : خبر،اردبیل،شمالغرب ,